نویسنده: شهباز غفوری
چکیده
در زبان فارسی معاصر، واژه «هویت» بهکرات در متون جامعهشناسی، روانشناسی، مطالعات فرهنگی و رسانهای بهکار میرود. اما این کاربردها عموماً خالی از دقت مفهومی بوده و میان «هویت» بهمثابه وجود یگانه و تداومیافته با مفاهیمی چون «تصور از خود»، «بازنمود اجتماعی» یا «نقش» خلط شده است. این مقاله ضمن تحلیل تطبیقی ریشههای واژه «هویت» در سنت فلسفی اسلامی و اندیشه کلاسیک غربی، با اشاره به کشتی تسئوس و حرکت جوهری ملاصدرا، به نقد کاربرد نادقیق آن در متون معاصر، بهویژه در مطالعات شهری، میپردازد.
Abstract
In contemporary Persian, the term hoviat (“identity”) is frequently used in sociological, psychological, cultural, and media studies. However, such usage often lacks conceptual precision, blurring the distinction between identity—as a singular and continuous mode of being—and related notions such as self-concept, social representation, or role. This article offers a comparative analysis of the term’s roots in both the Islamic philosophical tradition and classical Western thought. By referencing the Ship of Theseus and Mulla Sadra’s doctrine of substantial motion, it critiques the imprecise use of “identity” in modern discourse, particularly within urban studies.
کلیدواژهها
هویت، تصور از خود، حرکت جوهری، فلسفه اسلامی، کشتی تسئوس، مطالعات شهری، شخصیت محله، ذات، زبانشناسی انتقادی
Keywords
Identity, self-concept, substantial motion, Islamic philosophy, Ship of Theseus, urban studies, neighborhood character, essence, critical linguistics
مقدمه
کاربرد واژهها در علوم انسانی، نه تنها جنبه زبانی دارد بلکه بنیانی فلسفی برای تفکر و تحلیل ایجاد میکند. واژه «هویت» که به ظاهر واژهای آشنا و پرکاربرد در متون دانشگاهی، رسانهای و حتی ادبیات روزمره شده، در اصل مفهومی فلسفی و وجودی دارد. با گسترش دانش وارداتی از غرب، این واژه از معنای اصیل خود فاصله گرفته و جایگزین بسیاری از مفاهیم دیگر چون "تصور از خود"، "نقش اجتماعی" و "شخصیت" شده است. این مقاله تلاشی است برای بازشناسی این مفهوم در ساحت فلسفی و بازخوانی کاربردهای ناصحیح آن، بهویژه در حوزههای شهرسازی و علوم اجتماعی.
ریشهشناسی واژه «هویت»
در زبان عربی، واژه «هُویّه» از ضمیر «هو» مشتق شده که به ذات و چیستی اشاره دارد. در فلسفه اسلامی، بهویژه نزد ابنسینا، فارابی و ملاصدرا، «هویت» همواره اشاره به حقیقت یگانه و اصیل شیء دارد، آنچه موجب تمایز آن از غیر میشود. در برابر، واژه identity در زبان انگلیسی، که از ریشه لاتین «idem» به معنای «همان» مشتق شده، نیز بر استمرار و ثبات تاکید دارد. اما در دوران معاصر، تحت تاثیر نظریههای پسامدرن، این واژه بار معنایی روانشناختی و جامعهشناختی یافته و مفهوم آن از ذات به نقش تغییر یافته است.
افسانه کشتی تسئوس
افسانهای از یونان باستان است که بهشدت در فلسفه غرب بر سر تبیین مفهوم «هویت» تاثیر گذاشته. اگر کشتی قهرمان ملی، تسئوس، در طول زمان، قطعه به قطعه تعویض شود، آیا همچنان همان کشتی است؟ فلاسفهای چون افلاطون، ارسطو، لاک، و هیوم هر یک تفسیری متفاوت از تداوم هویت در این مثال دارند. در فلسفه افلاطونی، وجود ایدهای کشتی (در عالم مثل) ثابت است، در حالیکه در فلسفه هیومی، استمرار تنها یک عادت ذهنی است. این مثال، پرسشی بنیادین درباره تداوم شخصی، هویت اجتماعی و حتی مفهوم ملت و شهر را پیش میکشد.
افسانهی کشتی تسئوس یکی از کهنترین و چالشبرانگیزترین تمثیلهای فلسفی دربارهی مفهوم «هویت» است. این مسئله نخستینبار در آثار پلوتارک مطرح شد: تسئوس، قهرمان اسطورهای آتن، پس از بازگشت پیروزمندانهاش از کرت، کشتی خود را در بندر نگاه میدارد. با گذشت زمان، برای حفظ کشتی، تختهها، بادبانها و سایر اجزای آن بهتدریج تعویض میشوند. پس از چند دهه، کشتیای که باقی مانده، هیچیک از اجزای اولیه را ندارد. در اینجا پرسش اساسی مطرح میشود: آیا این هنوز همان کشتی تسئوس است؟ اگر تمام اجزا جایگزین شدهاند، چه چیزی باعث میشود هویت آن حفظ شود؟
افلاطون در پاسخ به این مسئله، بر وجود «ایده» یا «صورت» کشتی در عالم مُثُل تأکید دارد. در نگاه او، کشتی واقعی تنها سایهای از آن ایدهی ثابت است. بنابراین، تا زمانی که کشتی با آن صورت مطابقت داشته باشد، هویت خود را حفظ میکند.
در مقابل، ارسطو نگاهی زمینگراتر دارد. او میان «صورت» و «ماده» تفاوت میگذارد و هویت را بر اساس کارکرد، غایت و پیوستگی شکل میدهد. به باور ارسطو، اگر کشتی همچنان بتواند همان نقش را ایفا کند، یعنی قایقرانی در دریا، میتوان از تداوم هویت آن سخن گفت.
در دوران مدرن، جان لاک این مسئله را به بحث هویت شخصی بسط داد. او پیوستگی حافظه و آگاهی را اساس تداوم هویت شخص دانست، نه بدن یا ماده. در چارچوب کشتی تسئوس، این بدان معناست که اگر کارکرد و خودآگاهی (در مورد انسان) یا هدف و نام (در مورد اشیاء) باقی بماند، هویت نیز حفظ میشود.
دیوید هیوم از موضع تجربهگرایی، وجود هرگونه هویت ثابت را زیر سؤال میبرد. او ادعا میکند که هویت چیزی جز «عادت ذهنی» برای پیوند عناصر مشابه نیست؛ در نتیجه، حفظ یا از بین رفتن هویت کشتی تسئوس امری نسبی و وابسته به تصور ذهنی ماست.
در فلسفهی قارهای، ژاک دریدا با مفهوم «آثار باقیمانده» (trace) و تأکید بر تفاوت و تأخیر در معنا، نشان میدهد که چیزی مانند «هویت خالص» وجود ندارد و همیشه در حال بازتعریف است. در این نگاه، کشتی تسئوس همیشه در تعلیق است: هم آن است و هم نه.
در حوزهی شهرسازی نیز این مسئله کاملاً مصداق دارد: آیا شهری که بافت تاریخیاش تخریب، جمعیتش جابهجا، و کاربرد فضاهایش دگرگون شده است، هنوز همان شهر است؟ اگر تنها نام شهر یا نقشهاش باقی مانده باشد، هویت آن چگونه حفظ میشود؟ در اینجا بحث «تداوم» به چالش کشیده میشود: آیا تداوم باید مادی باشد یا مفهومی؟ اگر شهری، محلهای، یا میدان تاریخیای بازسازی شود، ولی روح و حافظه جمعی آن تغییر یافته باشد، آیا آن مکان، همچنان همان است؟
افسانهی کشتی تسئوس، بهرغم سادگی ظاهرش، بنیانهای مفهومی بحث هویت را زیر و رو میکند. این تمثیل، امروزه نهتنها برای تحلیل هویت فردی، بلکه در فهم ساختارهای اجتماعی، شهرها، نهادها و حتی واژگان بسیار مؤثر و راهگشاست. در نتیجه، شناخت درست و کاربرد محتاطانهی واژه «هویت» بدون فهم چنین تمثیلهایی، منجر به خطاهای جدی در پژوهش و سیاستگذاری خواهد شد.
حرکت جوهری در فلسفه ملاصدرا
برخلاف نگاه ایستا به وجود در فلسفههای یونانی، ملاصدرا با نظریه «حرکت جوهری» نشان داد که ذات اشیاء نیز در حال دگرگونی دائمی است. اما این دگرگونی، موجب انهدام هویت نمیشود؛ بلکه هویت بهمثابه استمرار ذاتی از طریق حرکت، حفظ میشود. بدین ترتیب، «هویت» نه ایستایی مطلق است و نه سیالیت کامل، بلکه نوعی پیوستار درونی است که از جوهر شیء برمیخیزد. این دیدگاه برای تحلیل هویت فردی، اجتماعی، و حتی معماری و شهرسازی بسیار راهگشاست.
یکی از بنیادینترین نظریههای فلسفی درباره هویت در سنت اسلامی، نظریه «حرکت جوهری» ملاصدرا است. در نگاه او، بر خلاف دیدگاههای مشائی که تنها عرضها (مانند مکان، کمیت یا کیفیت) را متغیر و قابل تغییر میدانستند، خود جوهر نیز در حال حرکت است. به تعبیر دیگر، *هستیْ سیال است*، و موجودات، حتی در ذات خود، همواره در حال دگرگونیاند.
در این چارچوب، هویت دیگر امری ایستا و جوهری به معنای سنتی نیست، بلکه «شدن» جایگزین «بودن» میشود. یعنی آنچه ما به آن «هویت» میگوییم، نه یک ذات ثابت، بلکه پیوستاری از تحول مداوم در بستر زمان است. موجود در هر لحظه، همان است و در عین حال، همان نیست. او استمرار دارد، ولی استمرارش از راه دگرگونی و تحول صورت میگیرد.
ملاصدرا در *الحکمة المتعالیه* به روشنی نشان میدهد که تغییر، صرفاً یک حالت عارضی یا سطحی نیست، بلکه تمام مراتب هستی، از ماده تا نفس، درگیر تحولی بنیادین هستند. به تعبیر او، «الوجود صرف التشخص» است، یعنی وجودْ عین تشخص است، و این تشخصْ همیشه در حال شکلگیری مجدد است. از این منظر، هویت را نه میتوان در اجزا جست، نه در یک ساختار ایستا، بلکه باید آن را در سیالیت جوهری و استمرار علیرغم تغییرات ظاهری فهم کرد.
این نظریه، پاسخی فلسفی و هستیشناختی به مسئلهای همانند «کشتی تسئوس» نیز به شمار میرود. اگر اجزای کشتی به تدریج تعویض شوند، اما حرکت و پیوستگی جوهری آن حفظ شود، آیا هنوز همان کشتی است؟ از نگاه ملاصدرا، پاسخ مثبت است، زیرا «هویت» در استمرار و جهتداری تحول معنا مییابد، نه در ثبات مادّی یا شکلی.
در مورد انسان نیز، اگر بدن، سلولها، خاطرات یا حتی ارزشهای فرد تغییر کند، پیوستگی نفس در بستر حرکت جوهری میتواند ضامن حفظ هویت او باشد. این پیوستگی، امری فیزیکی یا تجربی نیست، بلکه وجودی و ماهوی است. حتی «نفس» نیز از منظر ملاصدرا در حرکت است: «النفس جسمانیة الحدوث، روحانیة البقاء». یعنی نفس در ابتدا جسمانی است و از جوهر مادی برمیخیزد، اما در مسیر حرکت جوهری خود، به ساحت روحانی صعود میکند و در این مسیر، هویت خود را میسازد و حفظ میکند.
در نسبت با مباحث شهری، میتوان نتیجه گرفت که شهر یا محله نیز همچون موجودی زنده و دارای حرکت جوهری است. هویت شهری را نه میتوان تنها در ساختمانها و بناهای مادی جستوجو کرد، نه صرفاً در حافظه تاریخی یا کارکرد اجتماعی آن. بلکه باید شهر را موجودی در حال شدن دانست؛ موجودی که تغییر میکند اما در عمق حرکت خویش، استمرار مییابد. این نگاه میتواند به بازتعریف «هویت شهری» کمک کند: هویتی که نه وابسته به ثبات، بلکه مبتنی بر تحول پیوسته در بستر معناست.
جدول تطبیقی: کشتی تسئوس و حرکت جوهری ملاصدرا
| عنوان | افسانه کشتی تسئوس | حرکت جوهری ملاصدرا |
|---|---|---|
| موضوع اصلی | تغییر تدریجی اجزای یک شیء و مسئله هویت آن در طول زمان | تغییر پیوسته و درونی جوهر اشیاء در بستر زمان |
| پرسش بنیادین | آیا کشتیای که تمام اجزایش تعویض شده، همان کشتی قبلیست؟ | چگونه چیزی با وجود دگرگونی مستمر، همان چیز باقی میماند؟ |
| نوع تغییر | تغییر بیرونی و قطعهبهقطعه | تغییر درونی و ذاتی (جوهری) |
| نگرش به هویت | هویت وابسته به ترکیب اجزاء است؛ دگرگونی اجزاء، هویت را زیر سؤال میبرد | هویت پیوسته اما در حال شدن است؛ تغییر، بخشی از هویت است |
| زمان و تداوم | زمانمحور، اما بدون نظریهی تغییر پیوسته | زمان به عنوان بستر «شدن» جوهر، نه صرفاً تغییر عارضی |
| مسئلهی دوگانگی | دو کشتی ممکن است ادعای هویت کنند (کشتی بازسازیشده و کشتی ساختهشده از اجزای قدیمی) | چنین دوگانگیای بیمعناست؛ هر چیز تنها در مسیر تحول خود تعریف میشود |
| مفهوم تغییر | تغییر تهدیدی برای ثبات هویت | تغییر عنصر اساسی تحقق هویت |
| جهتگیری فلسفی | مسئلهای در فلسفه تحلیلی غرب برای آزمودن مفاهیم هویت و شیء | بخشی از نظام فلسفی صدرایی برای تبیین هستی، حرکت، و نفس |
| نتیجهگیری تلویحی | هویت مفهومی گریزنده و تابع قرارداد است | هویت چیزی جاری و تدریجیست، نه ایستا و ناگهانی |
زبانشناسی انتقادی و اهمیت دقت واژگانی
در رویکرد زبانشناسی انتقادی، واژهها حامل قدرتاند. انتخاب نادرست واژگان میتواند جهتگیری مفهومی، سیاستگذاری اجتماعی و ادراک جمعی را تغییر دهد. واژه «هویت» به دلیل بار معنایی فلسفی و تاریخیاش، باید با دقت بهکار رود. جایگزین شدن آن با واژههایی چون "شخصیت"، "نقش اجتماعی"، "تصویر ذهنی"، نه تنها بیدقتی زبانی است، بلکه موجب تولید دانش غیرمنسجم میشود. بسیاری از مقالات دانشگاهی و حتی سیاستگذاریهای فرهنگی از این خطا آسیب دیدهاند.
درک ما از واژهها و مفاهیم، همواره تحتتأثیر ساختارهای زبانی است. در مطالعات فلسفی و زبانشناختی معاصر، زبان نه بهعنوان وسیلهای شفاف برای انتقال معنا، بلکه بهمثابه بستری پیچیده برای ساختن معنا در نظر گرفته میشود. این نگاه، بهویژه با ظهور نظریههای ساختارشکنی و دیدگاههای متفکرانی چون ژاک دریدا، دچار تحول بنیادین شده است.
دریدا با نقد سنت متافیزیکی غرب و ساختارگرایی زبانی، تأکید میکند که معنا نه ثابت است و نه بهصورت مستقیم از دال به مدلول منتقل میشود. او در نظریه معروف خود، «ساختارشکنی» (deconstruction)، بیان میکند که زبان همیشه در حال فاصلهگیری از معناست و مفاهیم هرگز بهطور کامل تثبیت نمیشوند. به عبارتی دیگر، معنا همیشه در تعویق است (*différance*). این اصطلاح – که همزمان به معنای تفاوت و تعویق است – نشان میدهد که معنا در زبان نه با حضور، بلکه با غیاب تعریف میشود.
در این چارچوب، واژه «هویت» نیز بهمثابه مفهومی زبانی، از یک معنا یا جوهر ثابت برخوردار نیست. بلکه در گفتمانها، متون، و زمینههای اجتماعی-فرهنگی مختلف به شیوههای متفاوتی تولید و درک میشود. این بدان معناست که استفاده متداول و گاه نادقیق از واژههایی چون «هویت شهری» یا «هویت معماری» نهتنها گمراهکننده است، بلکه از لحاظ زبانشناختی نیز در معرض لغزشهای معنایی است.
همچنین، دریدا بر این نکته تأکید دارد که هیچ «بیرون متنی» وجود ندارد. این بدان معناست که هر تجربه، هویت یا ادراک، از طریق زبان و ساختارهای متنی بازنمایی میشود، و بنابراین، شناخت ما از هویت نیز امری زبانی و گفتمانی است، نه جوهری و ثابت.
در مطالعات شهری، این رویکرد زبانشناختی و گفتمانی، امکان نگاهی انتقادی به کاربست واژههایی چون «هویت» را فراهم میکند. زمانی که از «هویت شهری» سخن میگوییم، باید آگاه باشیم که این ترکیب صرفاً یک برساخته گفتمانی است که در بافتهای خاصی شکل گرفته و قابل تأویلهای متعدد است. بنابراین، ضرورت دارد که بهجای تثبیت مفاهیم، به ساحت سیال و چندلایه معنای آنها توجه شود.
در نتیجه، با درک نقش زبان در ساختن معنا، میتوان به تحلیل انتقادیتری از گفتمانهای مسلط در شهرسازی و معماری رسید. این تحلیل، ما را از گرفتار شدن در کلیشههای زبانی و مفاهیم تقلیلیافته رها میسازد و به بازاندیشی در مبانی نظری و واژگانی مطالعات شهری یاری میرساند.
کاربرد نادقیق در مطالعات شهری
در مطالعات شهری ایران، واژه «هویت» به کرات بهصورت کلیشهای در کنار عباراتی چون "هویت شهری"، "هویت محله"، "هویت فضایی" بهکار میرود. در اکثر این موارد، مفهوم مد نظر نه «ذات» و «وجود»، بلکه کیفیتهای زیباشناختی، فرهنگی، تاریخی یا ادراکی فضاست که بهتر است با واژگانی چون "شخصیت" یا "ویژگیهای بازشناختی" بیان شود. برای مثال، گفته میشود: "محله ناصرخسرو فاقد هویت است"، در حالیکه بهتر است گفته شود: "محله ناصرخسرو فاقد شخصیت تاریخی منسجم است". این تمایز، در نظریهپردازی شهری و برنامهریزی فرهنگی اهمیت بسزایی دارد.
کاربرد واژه «هویت» در مطالعات شهری، معماری و برنامهریزی فضایی در دهههای اخیر بهگونهای فزاینده رواج یافته است. بسیاری از متون تخصصی و اسناد سیاستگذاری شهری، مفاهیمی همچون «هویت محله»، «هویت شهر»، «هویت معماری» یا «بازآفرینی هویت تاریخی» را به کار میبرند، بیآنکه تعریفی دقیق، نظاممند یا همسو با مبانی فلسفی، زبانشناختی و جامعهشناختی از آن ارائه دهند. این کاربرد نادقیق و تقلیلیافته، نهتنها به فهم مبهم و گاه متناقض از مفهوم هویت انجامیده، بلکه در موارد متعددی منجر به اتخاذ تصمیمات اشتباه در حوزههای طراحی شهری، سیاستگذاری فضایی، و بازآفرینی بافتهای شهری شده است.
نخست باید توجه داشت که هویت، در معنای کلاسیک خود، به ثبات و استمرار وجودی یک شیء یا شخص اشاره دارد. حال آنکه بسیاری از کاربردهای امروزی این واژه در مطالعات شهری، به جای اشاره به چیستی و هستی شهر یا محله، صرفاً به ویژگیهای بصری، سبک معماری، یا خاطرهانگیزی یک فضا محدود میشود. این امر موجب میشود که «هویت» بهجای آنکه مفهومی تحلیلی و تفکربرانگیز باشد، به یک کلیشهی مبهم بدل شود؛ مفهومی که اغلب بدون تعریف، تنها بهمنظور مشروعیتبخشی به برخی تصمیمات اجرایی یا طرحهای توسعهمحور بهکار میرود.
از سوی دیگر، در پروژههای بازآفرینی شهری، تکیه بر «بازگرداندن هویت» به یک محله یا محدوده خاص، نوعی نگاه نوستالژیک و ایستا نسبت به گذشته را بازتولید میکند. این در حالی است که هویت، بهویژه در فضاهای شهری، امری پویا، تاریخی، چندلایه و متکثر است و نمیتوان آن را با بازسازی شکلی گذشته یا بازطراحی فرمهای قدیمی بازآفرینی کرد. چنین رویکردهایی، گاه منجر به تولید فضاهایی مصنوعی و تزئینی میشوند که هیچ نسبتی با واقعیتهای اجتماعی، زیستی و فرهنگی ساکنان ندارند.
از منظر زبانشناسی انتقادی نیز، استفاده نادقیق از واژه «هویت» نوعی تقلیل مفهومی محسوب میشود. وقتی از «هویت معماری» یا «هویت شهری» سخن میگوییم، باید بپرسیم: این هویت متعلق به کیست؟ برای چه کسی بازنمایی میشود؟ چه وجهی از آن برجسته میگردد و کدام وجه حذف میشود؟ اگر این پرسشها طرح نشوند، هویت بدل به واژهای تهی و مبهم میشود که امکان گفتگو و تحلیل انتقادی را از میان میبرد.
همچنین در حوزه آموزش و پژوهش، این کاربرد مبهم و تکرارشونده، مانعی برای شکلگیری فهم مفهومی دقیق در میان دانشجویان و پژوهشگران جوان میشود. اصطلاحاتی مانند «تقویت هویت بومی» یا «احیای هویت شهری» در بسیاری موارد بدون تحلیل زمینهای، تاریخی و گفتمانی استفاده میشوند و همین امر به بازتولید گفتمانهای محافظهکارانه یا ایدئولوژیک در فضای آکادمیک منجر میگردد.
در نهایت، پیامد مهمتر این کاربرد نادقیق، ایجاد شکاف میان نظریه و عمل در مطالعات شهری است. در حالیکه فضای نظری و فلسفی به نقد مفاهیم و تحلیلهای گفتمانی تمایل دارد، فضای اجرایی معمولاً با واژهها بهعنوان ابزار سیاستی و ارتباطی رفتار میکند. اگر این دو فضا با یکدیگر گفتوگو نکنند و واژگان مشترکی با معانی دقیق و روشن نداشته باشند، فهم و تصمیمسازی در حوزه شهری دچار بحران معنا خواهد شد.
بنابراین، ضروری است پژوهشگران و فعالان حوزه شهر، در استفاده از واژگان کلیدی مانند «هویت»، حساسیت و دقت بیشتری به خرج دهند، معنا را از کلیشه بازپس گیرند، و تلاش کنند تا واژگان، بازتابی از تفکر تحلیلی و نه مصرف مفهومی باشند.
مطالعه موردی: تهران، شیراز، اصفهان
•تهران
در شهر تهران، سیاستهای بازآفرینی شهری در دهه ۱۳۹۰ بر "احیای هویت شهری" متمرکز بودند، اما بدون تعریف دقیق از "هویت"، نتوانستند نتایج مؤثری ارائه دهند. در شیراز، استفاده از واژه "هویت تاریخی" برای پروژههایی با هدف برندینگ گردشگری، نوعی کاربرد نادرست و ابزاری از این واژه را نشان میدهد. در اصفهان، بهرغم وجود معماری تاریخی پیوسته، "هویت" اغلب با تصویر توریستی یا روایت رسمی از گذشته یکی گرفته میشود. این مثالها نشان میدهند که درک دقیق از مفهوم «شخصیت» و تمایز آن با «هویت» میتواند به تحلیلهای منسجمتری در حوزه شهرسازی بیانجامد.
بسیار خوب، در ادامه نسخه گسترشیافته بخش **مطالعه موردی** که به عنوان بخشی تحلیلی-انتقادی از مقاله در نظر گرفته شده، ارائه میشود. این بخش ضمن حفظ ساختار اولیه، بهتفصیل بیشتری درباره چگونگی بروز کاربرد نادقیق «هویت» در یک پروژه واقعی شهری میپردازد.
پروژه نوسازی میدان حسنآباد تهران یکی از نمونههای شاخص و بحثبرانگیز در استفاده سیاستزده، گفتمانی و نادقیق از واژه «هویت» در فرآیندهای مداخله شهری است. این میدان تاریخی که قدمت آن به دوره قاجار بازمیگردد، همواره یکی از نمادهای فضایی-تاریخی شهر تهران تلقی میشده است؛ اما در جریان آتشسوزی سال ۱۳۹۸ بخشی از بافت معماری آن تخریب شد و پس از آن، طرحی با هدف «احیای هویت تاریخی» میدان تهیه و اجرا گردید.
در نگاه اول، واژههایی چون «احیای هویت تاریخی» یا «بازسازی چهره قدیمی میدان» مفاهیمی مطلوب به نظر میرسند، اما بررسی دقیقتر نشان میدهد که این مفاهیم، در عمل بیشتر به ابزاری برای جلب مشروعیت عمومی و رسانهای بدل شدهاند تا استنادی مفهومی و علمی. آنچه بهنام «هویت» در این پروژه بازسازی شد، در واقع صرفاً صورتبندی ظاهری و تزئینی میدان بود؛ تمرکز صرف بر بازتولید نماهای بناها با فرم قاجاری، بدون توجه به تحولات اجتماعی، عملکردی، اقتصادی و زیستی میدان، نشان میدهد که هویت به سطحیترین لایه خود – یعنی ظاهر بصری – تقلیل یافته است.
از نظر گفتمانی نیز، این بازسازی نه به معنای احیای حافظه جمعی یا تداوم هویت تاریخی میدان، بلکه بیشتر در راستای تولید یک روایت خاص از گذشته بوده است. چنین روایتی، انتخابگرانه و حذفگرانه است؛ بخشهایی از گذشته (مثلاً دوره پهلوی یا استفادههای تجاری-صنفی معاصر) نادیده گرفته میشوند تا تصویری «قابل افتخار» از گذشتهای ایدهآل و بدون تناقض بازسازی شود. این در حالی است که هویت واقعی یک مکان، برآیند لایههای تاریخی، خاطرهای، عملکردی، و زیستی متکثر آن است و نمیتوان آن را با طراحی نما یا فرم خاصی از گذشته احیا کرد.
در این پروژه همچنین صدای ذیحقان اصلی یعنی ساکنان محلی، کسبه و مالکین واقعی میدان تقریباً شنیده نشد. در فرآیند تصمیمگیری، هویت بیشتر بهعنوان یک دارایی فرهنگی مصادرهشده توسط شهرداری برای مصرف بصری شهروندان غیرمحلی یا گردشگران در نظر گرفته شد تا تجربه زیسته شهروندان. همین بیتوجهی به لایه اجتماعی هویت فضایی، سبب شد میدان پس از بازسازی، کارکرد خود را بهعنوان گره شهری و فضای تعاملی از دست بدهد و به عنصری ایستا، کمتحرک و صرفاً نمادین تبدیل شود.
از منظر مفهومی نیز، این پروژه نمونهای از غلبه «ظاهر بر معنا» در فهم هویت فضایی است. هویتی که تنها در قالب نما، تقارن و تزیینات معماری بازسازی شود، نه بازتابی از جوهر مکان، بلکه نوعی «هویت مصنوعی» است که بیشتر به عملکرد ایدئولوژیک یا زیباییشناسانه گرایش دارد. در حالیکه اگر به معنای عمیقتری از هویت شهری توجه میشد – هویتی که با تجربه زیسته، شبکههای انسانی، خاطرات جمعی و معناهای سیال گره خورده – شاید میدان حسنآباد میتوانست به شکلی متناسبتر و بامعناتر بازآفرینی شود.
•شیراز
شهر شیراز، یکی از کهنترین شهرهای ایران با لایههای تاریخی، فرهنگی و مذهبی متنوع است که هم در حافظه تاریخی ایران و هم در هویت ملی آن نقش مهمی ایفا کرده است. از دوره زندیه تا عصر قاجار، شیراز جایگاهی ممتاز بهعنوان مرکز ادبی، مذهبی و معماری داشت؛ جایگاهی که در سالهای اخیر، بهواسطه گسترش شهرنشینی، تحولات سیاسی، و برنامههای توسعه شهری، دچار بازتعریف و گاه سوءتعبیر شده است. در این فرآیند، مفهوم «هویت شهری» یکی از پرکاربردترین، اما در عین حال مبهمترین اصطلاحاتی بوده که در گفتمانهای مدیریتی و رسانهای به کار رفته است.
در سالهای اخیر، طرحهایی نظیر «احیای محور زندیه»، «بازآفرینی بافت تاریخی اطراف شاهچراغ»، و حتی تلاشهایی در جهت تبدیل شیراز به «پایتخت فرهنگی جهان اسلام»، همگی با تکیه بر عبارتهایی مانند «احیای هویت اصیل شیرازی» یا «تجلی روح ایرانی-اسلامی شهر» تبلیغ شدهاند. با این حال، محتوای واقعی این پروژهها نشان میدهد که هویت، بیشتر به ابزاری سوداگرانه برای جذب سرمایهگذاری، توریسم فرهنگی، و جلب مشروعیت گفتمانی بدل شده تا مفهومی دقیق و چندبُعدی در خدمت فهم عمیق فضای شهری.
در پروژه احیای محور زندیه، تمرکز اصلی بر بازسازی ظاهری ساختمانهای تاریخی نظیر ارگ کریمخان، بازار وکیل، حمام وکیل و مسجد وکیل قرار داشته، اما ساکنان بومی، کسبه سنتی و شبکههای اجتماعی شکلگرفته در این محدوده تاریخی، یا نادیده گرفته شدهاند، یا تحت فشار تغییر کاربری و جابهجایی قرار گرفتهاند. در واقع، آنچه «احیای هویت» خوانده میشود، در عمل چیزی جز مرمت تزئینی ابنیه تاریخی و تبدیل فضا به یک «جاذبه گردشگری» برای مصرف کوتاهمدت نیست. این نوع سیاستهای سوداگرانه، هویت را نه بهعنوان مجموعهای از روابط اجتماعی، حافظه تاریخی و تجربه زیسته، بلکه بهعنوان ابزاری برای تولید منافع اقتصادی و نمادهای زیباشناسانه بهرهبرداری میکنند.
همچنین در طرح توسعه حرم شاهچراغ، تجربهای دیگر از تقلیل هویت شهری به یک روایت مذهبی یکسویه مشاهده میشود. این پروژه، که با عنوان «توسعه حریم حرم» توجیه میشود، با تخریب بخشهایی از محدوده قدیمی محله سنگسیاه و اطراف آن، نه تنها ساختار اجتماعی و فرهنگی منطقه را مختل کرده، بلکه حافظه جمعی مردم نسبت به فضاهای قدیمی و تعاملات محلی را نیز دچار گسست کرده است. در این طرحها، هویت نه در بستر همنشینی اقشار متنوع و حافظه تاریخی مکان، بلکه در قالب یک تفسیر نهادی و متمرکز بازتولید میشود.
در بُعد گفتمانی نیز، هویت شهری شیراز بهطور فزایندهای از سوی نهادهای رسمی به ادبیاتی تکصدا و نمادین فروکاسته شده است. جایگاه شیراز بهعنوان شهری با هویت ادبی، عرفانی، چندمذهبی و مداراگر، کمتر در سیاستهای فرهنگی و شهری معاصر انعکاس یافته و جای خود را به تصاویری کلیشهای از «شهر حافظ»، «شهر گل و بلبل» یا «شهر زیارتی» داده است. این نوع بازنماییها، به حذف تاریخ چندلایه، هویتهای فرعی و تنوع فرهنگی شهر منجر میشود و نوعی تصویر تکبُعدی از شیراز میسازد که نه با واقعیت زیسته ساکنان امروز همخوان است، و نه با حافظه تاریخی گسترده آن.
در نهایت، تجربه شیراز نیز همچون تهران و اصفهان نشان میدهد که کاربرد نادقیق، تکلایه و سوداگرانه واژه «هویت» در سیاستهای شهری، به فروکاستن این مفهوم در سطحیترین لایههای بصری یا تبلیغاتی منجر شده است. چنین رویکردی، نه تنها به بازآفرینی پایدار فضاهای شهری نمیانجامد، بلکه سبب تضعیف اعتماد اجتماعی، بیاعتنایی به تجربه زیسته شهروندان، و تولید فضاهایی نمادین اما بیروح میشود. برای دستیابی به فهمی غنی و انسانی از هویت شهری شیراز، لازم است زبان نظری و برنامهریزی شهری از قالبهای ایدئولوژیک، نمایشی و سوداگرانه فاصله بگیرد و به سمت خوانش چندبُعدی، مشارکتی و تاریخی حرکت کند.
•اصفهان
یا در خصوص شهر اصفهان، با پیشینهای کهن و جایگاهی ممتاز در تاریخ معماری و شهرسازی ایران، همواره در مرکزی توجه نهادهای فرهنگی، شهرداریها، و سیاستگذاران ملی بوده است. در دهههای اخیر، بسیاری از طرحهای توسعه شهری در اصفهان با شعارهایی چون «تقویت هویت اصفهان»، «اصفهان؛ شهر هویت ایرانی-اسلامی»، یا «احیای چهره اصیل شهر» معرفی شدهاند. اما بررسی محتوایی این طرحها و نحوه استفاده از مفهوم «هویت» در آنها، بهروشنی نشان میدهد که این واژه بیشتر نقشی نمایشی، گفتمانی و سیاستزده و حتی ضد اندیشه اسلامی پیدا کرده تا تحلیلی یا کاربردی.
در اصفهان، معماری صفوی بهویژه میدان نقش جهان، مسجد شیخ لطفالله، بازار قیصریه و سیوسهپل، اغلب بهعنوان نمادهای «هویت شهری» معرفی میشوند. در نتیجه، هویت اصفهان در گفتمان رسمی بهطور غالب با الگوهای معماری رسمی، مذهبی و درباری بازنمایی میشود. این در حالی است که لایههای متکثر دیگر هویتی شهر – مانند فرهنگ زیسته محلههای قدیمی، اقتصاد بازار، هویت قومی و زبانی اقلیتها، یا زیست شبانه در فضاهای معاصر شهری – در این بازنمایی غایباند یا عمداً حذف میشوند.
بهعنوان مثال، طرحهایی نظیر ساماندهی محور چهارباغ عباسی یا مرمت بافت تاریخی جلفا، علیرغم ظاهر مطلوب، اغلب با نوعی نگاه زیباییشناسانه صرف و بدون مشارکت جدی ساکنان یا تحلیل کارکرد اجتماعی فضاها انجام شدهاند. در چهارباغ، پیادهراهسازی گسترده و طراحی منظری نوین، بدون توجه به ساختار اقتصادی و اجتماعی فعالان آن محدوده، منجر به دگرگونیهای ناهمگن شده است. بسیاری از کسبوکارهای سنتی جابهجا شدند، و ساکنان محلی احساس بیگانگی با فضای بازآفرینیشده دارند؛ چراکه در این پروژهها، آنچه «هویت» خوانده شده، صرفاً به عناصر تاریخی قابلمشاهده و فرمهای معماری تقلیل یافته است.
از منظر گفتمان فرهنگی نیز، استفاده از عبارت «هویت ایرانی-اسلامی» در برخی سیاستهای شهری اصفهان، منجر به نوعی بازنمایی سیاستزده و تقلیلگرایانه از تاریخ شهر شده است. این در حالی است که اصفهان در دورههای مختلف تاریخ خود، میزبان جمعیتهای مسیحی، یهودی، بهایی و اقوام متنوع بوده و همواره دارای لایههای فرهنگی و هویتی پیچیده و گاه متضاد بوده است. حذف این لایهها از روایت رسمی «هویت شهری» نهتنها ناعادلانه است، بلکه به تقلیل معنای هویت به یک تصویر آرمانی غیرواقعی میانجامد.
مشکل دیگر، نگاه سوداگرانه تصمیمسازان، مشاوران و معماران به هویت اصفهان در سالهای اخیر است. برندسازی شهری و جذب گردشگر، اغلب با استفاده ابزاری از نشانههای تاریخی-فرهنگی همراه شده، بیآنکه این نشانهها در زندگی واقعی مردم یا ساختار تصمیمگیری شهری، معنای پایداری داشته باشند. «هویت» در این میان، تبدیل به بستهای از تصاویر و نمادهای فروکاسته شده برای مصرف توریستی میگردد.
در مجموع، سیاستهای شهری اصفهان، بهویژه در حوزه میراث فرهنگی و توسعه فضایی، نشان میدهد که کاربرد نادقیق و گاه سوداگرانه واژه «هویت»، منجر به شکاف میان تصویر رسمی شهر و تجربه زیسته شهروندان شده است. این شکاف، هم در حوزه نظری، هم در سطح برنامهریزی و هم در ادراک عمومی از شهر، آثار منفی برجای گذاشته و به بیاعتمادی نسبت به سیاستهای فرهنگی-فضایی دامن زده است. اگر قرار است هویت اصفهان بهدرستی در سیاستهای شهری بازتاب یابد، نخست باید تعریفی چندلایه، تاریخی، و مشارکتی از این مفهوم در دستور کار قرار گیرد؛ تعریفی که تجربهی زندگی، تنوع فرهنگی، و تاریخ اجتماعی شهر را بهاندازه معماری و فرمهای بصری، در بر بگیرد.
در جمعبندی این مطالعه، روشن میشود که کاربرد واژه «هویت» در پروژههایی نظیر نوسازی میدان حسنآباد تهران، شهر اصفهان و شیراز اغلب بدون دقت نظری، بیتوجه به ابعاد پیچیده اجتماعی و فرهنگی مکان، و با تأکید صرف بر بازسازی نمادهای ظاهری صورت میگیرد. اینگونه استفاده نادقیق، نهتنها به ناتوانی در بازآفرینی معنادار فضاهای شهری منجر میشود، بلکه نوعی بیحسی مفهومی را نیز در ادبیات شهرسازی دامن میزند؛ جایی که واژههای سنگین، خالی از معنای واقعی و در خدمت اهداف سطحی باقی میمانند.
پیشنهادهایی برای اصلاح گفتمان علمی
۱. بازخوانی مفاهیم بنیادی فلسفی در متون آموزشی علوم انسانی، بهویژه در دانشگاهها.
۲. جایگزینی واژه «شخصیت»، «بازنمایی»، «تصویر ذهنی» و «نقش» بهجای «هویت» در متون کاربردی.
۳. تقویت زبانشناسی انتقادی و آموزش دقت واژگانی در نگارش دانشگاهی.
۴. بازنگری در اسناد سیاستگذاری فرهنگی و شهری برای اصلاح واژگان کلیدی.
۵. توسعه پژوهش میانرشتهای میان فلسفه، زبانشناسی، و مطالعات شهری برای مفهومپردازی دقیقتر.
نتیجهگیری
مفهوم «هویت» بهعنوان یکی از بنیادیترین مفاهیم علوم انسانی، در مسیر تطور تاریخی خود، دچار تحریفهایی در زبان فارسی معاصر شده است. کاربرد نادقیق این واژه در متون علمی و سیاستگذاری، بهویژه در حوزه شهرسازی، نشان از نیاز مبرم به بازتعریف و بازنگری مفهومی دارد. استفاده از مفاهیم جایگزین با توجه به زمینه، و رجوع به منابع فلسفی و زبانشناختی میتواند راه را برای گفتمانی علمی، منسجم و دقیق هموار سازد. در نهایت موضوع هویت نه محل کار معماران و جامعه شناسان است و نه قابل دخل و تصرفی توسط شهرسازان و در بیشتر موارد حوزه کار شهرساججزان حفظ شخصیت تاریخی شهر یا بهبود و باز تعریف شخصیت پردازی شهر است.
منابع
- افلاطون. (۱۳۹۵). جمهور. ترجمه محمدحسن لطفی. انتشارات خوارزمی.
- ملاصدرا. (۱۳۸۴). الاسفار الاربعة. قم: موسسه مطالعات اسلامی.
- لاک، اندرو. (۱۳۹۲). واژهنامه زبانشناسی و نظریه ادبی. ترجمه مسعود اوحدی. نشر مرکز.
- کاستوریادیس، کورنلیوس. (۱۳۸۱). تخیل رادیکال. ترجمه مراد فرهادپور. نشر طرح نو.
- جنکینز، ریچارد. (۲۰۰۸). هویت اجتماعی. ترجمه حسن چاوشیان. انتشارات ثالث.
- کریپکی، سول. (۱۳۸۰). نامگذاری و ضرورت. ترجمه عبدالکریمی. انتشارات نقد فرهنگ.
- نوئل کارول. (۱۳۹۰). فلسفه ادبیات. ترجمه دکتر امیر مازیار. انتشارات علمی فرهنگی.
- لینچ، کوین. (۱۳۹۰). سیمای شهر. ترجمه منوچهر مزینی. انتشارات دانشگاه تهران.
- ارسطو. (۱۳۸۵). *متافیزیک*. ترجمه شرفالدین خراسانی. تهران: انتشارات حکمت.
- ابنسینا. (۱۳۷۵). *الشفاء: الهیات*. تصحیح ابراهیم مدکور. تهران: انجمن حکمت و فلسفه.
- صدرا، محمد بن ابراهیم (ملاصدرا). (۱۳۸۲). *الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة*. تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی.
- دریدا، ژاک. (۱۳۹۴). *ساختار، نشانه و بازی در گفتمان علوم انسانی*. ترجمه بهرنگ رجبی، در مجموعه مقالات *ساختارگرایی و پساساختارگرایی*. تهران: نشر نی.
- ریکور، پل. (۱۳۸۶). *هویت و روایت*. ترجمه فریده اشرفی. تهران: نشر هرمس.
- Castells, M. (1997). *The Power of Identity*. Oxford: Blackwell Publishers.
- Hall, S. (1996). Introduction: Who Needs Identity? In Hall, S. & du Gay, P. (Eds.), *Questions of Cultural Identity* (pp. 1–17). London: SAGE.
- Lefebvre, H. (1991). *The Production of Space*. Oxford: Blackwell.
- Norberg-Schulz, C. (1980). *Genius Loci: Towards a Phenomenology of Architecture*. New York: Rizzoli.
- Relph, E. (1976). *Place and Placelessness*. London: Pion.
- Soja, E. W. (1996). *Thirdspace: Journeys to Los Angeles and Other Real-and-Imagined Places*. Oxford: Blackwell.
- Tuan, Y. (1977). *Space and Place: The Perspective of Experience*. Minneapolis: University of Minnesota Press.
- شایان، محمد. (۱۳۹۹). «نقد کاربرد واژه هویت در گفتمان مدیریت شهری تهران». *پژوهشنامه شهرسازی فرهنگی،* ۵(۲)، ۱۱۵–۱۳۸.
- موسوی، لیلا و جهانبخش، مهدی. (۱۴۰۰). «تحلیل انتقادی سیاستهای احیای بافت تاریخی شیراز». *فصلنامه شهر و مطالعات فضایی،* ۷(۱)، ۸۹–۱۰۶.
- نقیبزاده، احمد. (۱۳۸۴). *هویت ملی و دگرگونیهای اجتماعی در ایران*. تهران: قومس.
- حسینی، سید احمد. (۱۳۸۶). *پدیدارشناسی مکان از دیدگاه نوری برگ-شولتز و تاثیر آن بر معماری معاصر ایران*. تهران: انتشارات دانشگاه علم و صنعت ایران.
- رضوانی، علیرضا. (۱۳۹۷). «هویت شهری در گفتمان معماری معاصر ایران: نقدی بر پروژههای احیای بافت تاریخی». *نامه معماری و شهرسازی،* ۱۰(۴)، ۲۱–۴۵.
- داوری اردکانی، رضا. (۱۳۸۲). *هویت ایرانی و سرنوشت مدرنیته*. تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
- فیرحی، داود. (۱۳۸۳). *قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام*. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
- خندان، محمدمهدی. (۱۳۹۵). «بازخوانی نظریه حرکت جوهری ملاصدرا و نسبت آن با مقوله هویت». *فصلنامه فلسفه دین،* ۸(۱)، ۷۵–۱۰۴.
- قانعیراد، محمدامین. (۱۳۹۳). «نقد گفتمانهای هویت در جامعهشناسی شهری ایران». در مجموعه مقالات همایش هویت ملی و جهانیشدن، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
- بابکاحمدی. (۱۳۸۳). *ساختار و تاویل متن*. تهران: نشر مرکز.
- حجتی، سید محمدباقر. (۱۳۸۰). *تبیین هویت در فلسفه اسلامی*. تهران: دانشگاه تهران، گروه فلسفه.
- Soltanzadeh, H. (2001). *Urban Structure and Architecture in the Iranian Cities*. Tehran: Cultural Research Bureau.
- Madanipour, A. (2006). *Urban Planning and Development in Iran*. London: Routledge.
- Relph, E. (1976). Place and Placelessness. London: Pion.
- Ricoeur, P. (1992). Oneself as Another. University of Chicago Press.
- Taylor, C. (1989). Sources of the Self: The Making of the Modern Identity. Harvard University Press.
- Casey, E. (1993). Getting Back into Place: Toward a Renewed Understanding of the Place-World. Indiana University Press.
- Bauman, Z. (2001). Identity in the Globalizing World. Social Anthropology, 9(2), 121-134.